داستان واقعی کانجورینگ: از پرونده‌های واقعی تا فیلم‌ها

نویسنده: بدریه رستمی
معرفی

آخرین بروزرسانی: ۶ روز پیش

داستان واقعی کانجورینگ: از پرونده‌های واقعی تا فیلم‌ها
با واقعیت در کانجورینگ آشنا شو و تفاوت‌های جالب بین فیلم و داستان واقعی رو کشف کن؛ ترس و هیجان واقعی منتظرته.

کانجورینگ در واقعیت

وقتی اسم «کانجورینگ» میاد، خیلی‌ها یاد ترس و هیجان نفس‌گیر توی سالن سینما میفتن؛ جایی که صداها، سایه‌ها و ارواح، همه دست به دست هم میدن تا ضربان قلبت رو بالا ببرن. اما جذابیت این مجموعه فقط توی صحنه‌های سینمایی نیست؛ پشت هر قسمت، یک ماجرای واقعی و پر از رمز و راز خوابیده که حتی از نسخه‌های روی پرده هم ترسناک‌تره. کانجورینگ در واقعیت یعنی ورود به دنیایی که مرز بین داستان و حقیقت کمرنگ میشه، جایی که پرونده‌های واقعی اد و لورین وارن الهام‌بخش داستان‌های فیلم شدن. توی این مقاله از روایت‌های واقعی خانواده‌ها و مکان‌هایی می‌گیم که تجربه‌شون باعث شد کارگردان‌ها دست به ساخت این فیلم‌ها بزنن. گاهی شباهت‌ها شگفت‌انگیزه و گاهی فاصله بین واقعیت و نسخه سینمایی، بیشتر از چیزی که فکر می‌کنیم. پس اگه دوست داری بدونی پشت پرده این فیلم‌های پرآوازه چه گذشته و داستان‌های واقعی‌شون چه فرقی با چیزی که دیدی دارن، با ما همراه شو.

کانجورینگ بر اساس واقعیت

کانجورینگ در واقعیت یعنی روایت پرونده‌هایی که اد و لورین وارن واقعا تجربه کردن؛ از خانه‌ای که خانواده پرون توش گرفتار ارواح شد، تا ماجرای جن‌زدگی انفیلد و حتی عروسک بدنام «آنابل». اینجا می‌خوایم ببینیم پشت هرکدوم از این چهار داستان معروف، چه اتفاقات واقعی بوده.

واقعیت فیلم احضار1

عکس واقعی فیلم احضار1

در رودآیلند، یه خونه بود که فقط وحشتی داشت که تو فیلم‌ها می‌بینید. اما این بار، ای کاش فقط داستان بود و واقعی نبود. داستانی وحشتناک درباره یه خانواده ساده در هریس‌ویل رودآیلند اتفاق افتاد که در نگاه اول معمولی به نظر می‌رسید، ولی ترسناک شد. جیمز وان وقتی این داستان رو شنید، تصمیم گرفت فیلمی براش بسازه. اون فیلم شد «کانجورینگ1».

کانجورینگ 1: از واقعیت تا سینما

فیلم با ورود خانواده پرون شروع می‌شه که با پنج دخترشون به یه خونه جدید نقل مکان می‌کنن. اون‌ها با پدیده‌های ماورایی روبه‌رو می‌شن که باعث می‌شه اد و لورن وارن رو برای کمک صدا کنن.
لورن وارن سعی می‌کنه روح کارولین پرون (با بازی لیلی تیلور) رو تطهیر کنه. زمان کم می‌آد، و اد، لورن و برد (با بازی جان بروترتون) کارولین رو به صندلی می‌بندن تا اد خودش مراسم رهایی (exorcism) رو انجام بده.
کارولین فرار می‌کنه و تلاش می‌کنه ایپرل (با بازی کیلا دیور) رو بکشه، اما لورن موفق می‌شه با یادآوری یه خاطره خانوادگی به کارولین، ارتباط برقرار کنه و اد بتونه مراسم رو کامل کنه و بت‌شبا رو دوباره به جهنم بفرسته.

خانواده پرون در خانه هریس‌ویل

در سال ۱۹۷۱، خانواده پرون به یک خانه ۱۴ اتاقه در هریس‌ویل نقل مکان کردند. اولش برخوردهای ماورایی خیلی کم و جزئی بود: کارولین می‌دید جاروها خودشون حرکت می‌کنن یا گاهی ناپدید می‌شن؛ صداهای عجیب، مثل ساییده شدن چیزی به کتری در آشپزخونه وقتی کسی اونجا نبود، شنیده می‌شد؛ روی کف آشپزخونه تازه تمیز شده، گرد و خاک پیدا می‌شد. این‌ها فقط شروع ترس واقعی بودند که بعدها شدت گرفت.

چند نفر از بچه‌ها در یک جوی نزدیک غرق شدند، یکی کشته شد و چند نفر دیگر هم در اتاق زیر شیروانی خودکشی کردند. روحی که در فیلم به نام «بت‌شبا» نشان داده شد، بدترین آن‌ها بود. آندریا پرون، بزرگ‌ترین دختر خانواده، گفت: «هرچه بود، روح خودش را صاحب خانه می‌دانست و از اینکه مادرم برای آن مقام رقیب بود، خشمگین بود.»
در واقع، شخص واقعی به نام بت‌شبا شرمن در اواسط قرن ۱۸ در همین خانه زندگی می‌کرد. شایعه شده بود که او شیطان‌پرست بوده و مدارکی هم وجود داشت که نشان می‌داد در مرگ بچه یکی از همسایه‌ها نقش داشته، هرچند هیچ دادگاهی تشکیل نشد. او در یک قبرستان باپتیست در مرکز هریس‌ویل دفن شد.

آندریا همچنین اشاره کرد که خانواده با روح‌های دیگری هم روبه‌رو شدند که بوی پوسیده می‌دادند و باعث می‌شد تخت‌ها از زمین بلند شوند. پدر خانواده، راجر، وقتی وارد زیرزمین می‌شد، حس می‌کرد یک حضور سرد و متعفن پشت سرش است. آن‌ها اغلب از زیرزمین خاکی دوری می‌کردند، اما وسایل گرمایشی به‌طور اسرارآمیز خراب می‌شدند و راجر مجبور می‌شد پایین برود.

 

طی ده سالی که خانواده در خانه زندگی می‌کردند، اد و لورن وارن چندین بار برای تحقیق آمدند. در یکی از مراحل، لورن یک مراسم سپیش (seance) برگزار کرد تا با روح‌هایی که خانواده را تسخیر کرده بودند تماس بگیرد. در این مراسم، کارولین پرون تحت تسخیر قرار گرفت، به زبانی ناشناخته صحبت کرد و  صندلی خود بلند شد. آندریا گفت: «فکر کردم از حال می‌روم. مادرم به زبانی صحبت می‌کرد که مال این دنیا نبود و صدای خودش هم نبود. صندلی‌اش بلند شد و به سمت دیگر اتاق پرتاب شد.»

واقعیت در مقابل فیلم

در نسخه فیلم، اوج داستان با اد وارن که مراسم رهایی (exorcism) انجام می‌دهد نشان داده می‌شود، اما لورن تأکید می‌کند که او و شوهرش هیچ‌گاه چنین کاری را انجام نمی‌دادند، چون این کار باید توسط کشیش‌های کاتولیک انجام شود.
بعد از سپیش(احضار)، راجر وارن‌ها را بیرون کرد، چون نگران سلامت روانی همسرش بود.
طبق گفته آندریا، خانواده به دلیل مشکلات مالی تا سال ۱۹۸۰ در خانه ماندند، و از آن زمان روح‌ها آرام شدند و خانه دیگر در تسخیر نبود.

داستان واقعی عروسک آنابل 

عکس واقعی آنابل

از وقتی فیلم کانجورینگ اومد و بعدش هم فیلم آنابل در ۲۰۱۴، شایعات زیادی درباره زوج وارن و داستان واقعی پشت عروسک آنابل پیچید. واقعاً عروسک واقعی اینقدر بدجنس و شیطانی بود مثل فیلم؟ 

پرستار دانشجو

عروسک آنابل واقعی هدیه تولد دونا، دانشجوی پرستاری ، از طرف مادرش بود. نکته مهم این بود که عروسک دست دوم از یک فروشگاه سرگرمی خریده شده بود. در ابتدا دونا که با دوستش انجی زندگی می‌کرد، از هدیه خیلی خوشحال شد.

اما خیلی زود این عروسک تبدیل به منبع ترس برای دخترها شد. اولش فقط حرکات کوچکی داشت که آن‌ها فکر می‌کردند شاید خودشان تصادفی جا به جا کرده‌اند.

دوست صمیمی‌شان، لو، خیلی نگران عروسک به ظاهر بی‌آزار بود و باور داشت که آنابل شیطانی یا تسخیر شده است و باید کاری برایش انجام دهند. اما دونا و انجی دیدگاه مدرن‌تری داشتند و فکر نمی‌کردند چیزی غیرعادی در کار باشد و حتی احتمال می‌دادند خودشان باعث حرکت‌های عروسک شده‌اند.
 

یادداشت‌ها

داستان آنابل کم کم ترسناک‌تر شد. دخترها شروع کردن به پیدا کردن یادداشت‌هایی تو آپارتمانشون. متن یادداشت‌ها متفاوت بود، اما معمولا مینوشت:“کمک کن لو” یا “کمک‌مون کن”.

خون

در نهایت، عروسک آنابل با خون روی دست‌هاش پیدا شد. یه روز دونا از سر کار برگشت و دید عروسک روی تختش نشسته، مثل همیشه، ولی متاسفانه دستاش پر از خون واقعی بود. به نظر می‌رسید خون یا همون مایع قرمز از خود عروسک میاد.
این بود که دخترها فهمیدن وقتشه یه رابط روحی (مدیوم) بیارن تا ببینن چه خبره قبل از اینکه اوضاع بدتر بشه.

اولین مدیوم

مدیوم با دخترها و عروسک نشست و داستانی که به دونا و انجی گفت این بود که زمینی که آپارتمان روش ساخته شده  قبلاً یه مزرعه بوده. یه دختر حدود ۷ ساله سال‌ها قبل اونجا مرده بود.
وقتی عروسک وارد آپارتمان شد، روح آنابل هنوز تو همون منطقه بوده و چون روحش عروسک رو دوست داشت، بهش وصل شده ؛ و اینجوری شد که عروسک شد عروسک آنابل .
دونا و انجی خیلی مهربون بودن و چون دلشون به حال دختر فقیری که تنها مرده بود سوخت، می‌خواستن عروسک بمونه تا آنابل تنها نمونه.

لو

قبل از اینکه وارن‌ها وارد ماجرا بشن، لو اولین کسی بود که با آنابل مواجه شد. شاید عروسک ازش خوشش نمی‌اومد یا یاد یه مرد بد می‌افتاد، اما حسابی نشون داد ذاتش چیه.

چند اتفاق افتاد، مثل خواب‌های بد و دیدن آنابل، اما حمله‌ای که باعث شد وارن‌ها خبردار بشن، فیزیکی بود. انجی و لو با هم بودن که صدای حرکت از اتاق دونا رو شنیدن، در حالی که دونا خونه نبود. اول فکر کردن دزد اومده، اما بعد فهمیدن صداها از آنابل بود.

لو رفت داخل اتاق و کسی نبود، اما عروسک روی صندلی بود، نه تخت. وقتی جلو رفت، یه حس عجیب گرفت،  یه درد شدید روی سینه‌اش حس کرد و دید خراش‌های انگشتی روی بدنش ایجاد شده. هیچ‌کس نبود، پس فهمید این خراش‌ها از آنابل هستن.

عجیب‌تر اینکه این خراش‌ها خیلی سریع خوب شدن و بعد دو روز دیگه هیچ ردی نداشتن.
 

وارن‌ها

یک کشیش همراه با وارن‌ها اومد و فهمیدن که هدف اصلی آنابل اینه که روح دونا رو تسخیر کنه. آنابل یه شیطان بود که به عروسک وصل شده بود.
وارن‌ها گفتن شیاطین معمولاً وسایل رو تسخیر نمی‌کنن، بلکه انسان‌ها رو تسخیر می‌کنن.
کشیش آپارتمان رو تطهیر کرد و وارن‌ها آنابل رو با خودشون بردن. تصمیم گرفتن از جاده‌های فرعی برگردن خونه، چون نگران بودن اگر تو بزرگراه برن، آنابل ممکنه تصادف ایجاد کنه.
و واقعاً مسیر پر تنشی بود: فرمان کمکی خراب شد، ترمزها از کار افتادن و موتور دائم خاموش می‌شد. کمی بهتر شد وقتی اد وارن آب مقدس روی آنابل ریخت.

اتفاقات بعدی با آنابل

وقتی رسیدن خونه، اد عروسک رو روی میز گذاشت، فکر می‌کرد امنه. اما خیلی زود نشون داد چه خبره. آنابل بارها روی میز جابه‌جا شد. بعد این حرکت‌ها کم کم کمتر شد، ولی وارن‌ها دیدن عروسک هنوز تو اتاق‌های مختلف پیدا میشه و وقتی اونو جایی می‌ذارن، سریع تو جای دیگه پیدا میشه.
کشیش رو خبر کردن، اما جدی نگرفت و گفت نمی‌تونه بهش آسیبی برسونه چون فقط یه عروسکه. این اشتباه بزرگی بود، چون کشیش تو راه برگشت تصادف کرد؛ ماشینش واژگون شد، ترمز خراب شد و ماشین کامل از بین رفت؛ ولی خوشبختانه کشیش زنده موند.

آنابل امروز

آنابل هنوز وجود داره و داخل قفس شیشه‌ای قفل‌شده وارن‌ها اسیره . روی قفس هشدار نوشته: “لمس نکنید” و صلیب هم هست. بعضی‌ها میگن می‌بیننش که تو قفس حرکت می‌کنه و منتظر آزادیه.
آنابل تو فیلم کانجورینگ باعث وحشت اطرافیانش شد و عروسک واقعی هم قطعاً همین کارو کرد. این یکی از ترسناک‌ترین داستان‌های اشیای تسخیر شده در تاریخ معاصرِ، مخصوصاً چون وارن‌ها نتونستن شیطان رو ازش جدا کنن.

داستان واقعی جن‌گیری انفیلد(احضار 2)

عکس واقعی جنت درکانتوریگ2

با اینکه بعضیا به واقعی بودنش شک دارن، ولی خیلی‌ها  هم این پرونده رو یکی از مستندترین و پرشاهدترین داستان‌های ماوراءالطبیعه می‌دونن.
این پرونده مربوط می‌شه به دختر کوچیکی به نام جنت هاگسون که وقتی ۱۱ ساله بود، به نظر می‌رسید در اتاقش  تسخیر شده.
همه چیز از یه خونه‌ی کوچیک تو انفیلد، لندن، در سال ۱۹۷۷ شروع شد. پگی هاگسون، یه مادر مجرد با چهار بچه، صداهای عجیب و بلندی از اتاق دخترهاش شنید. وقتی رفت تا به مارگارت ۱۳ ساله و جانت ۱۱ ساله بگه آروم باشن و برن بخوابن، دید هر دو بچه ترسیده و گوشه‌ای خودشون رو جمع کرده‌اند.


جانت بعدها تعریف کرد: «به مامانمون گفتیم که کشوی کمد به سمت در اتاق حرکت می‌کنه.» پگی اول فکر کرد بچه‌ها دارن شوخی می‌کنن، اما بعد خودش دید که کشو واقعاً به سمت در حرکت می‌کنه، انگار یه نیروی نامرئی داره دخترها رو توی اتاق گیر می‌اندازه. وقتی پگی سعی کرد کشو رو عقب بکشه، تکون نمی‌خورد.
خانواده وحشت‌زده از خیابون رد شدن تا کمک همسایه‌ها رو بگیرن. ویک وقتی رفت داخل خونه، خودش هم صداهای عجیب شنید. خانواده با پلیس تماس گرفتن، و حتی یه افسر ادعا کرد صندلی‌ای توی اتاق حرکت کرده، اما گفتن که  موضوع به پلیس مربوط نیست.


این تازه شروع تقریباً ۱۸ ماه ماجرای عجیب و ترسناک خانواده‌هاگسون بود.
در طول این مدت، وقتی اتفاقات عجیب ادامه داشت، خانواده تصمیم گرفتن روزنامه‌ی معروف انگلیسی، Daily Mirror، رو خبر کنن تا ماجرا رو بررسی کنه. اول خونه ساکت بود و خبری نبود.
بعد، موریس گروس از انجمن تحقیقات روانی وارد ماجرا شد و گفت بیش از ۲۰۰۰ حادثه‌ی فراطبیعی مشاهده کرده. جانت تعریف کرد: «مبلمان واژگون شدن، لیوان‌ها پر آب شدن، آتش روشن شد، صداها، پرواز اجسام… ترسناک‌ترینش وقتی بود که پرده کنار تختم دور گردنم پیچید .»

 

در همین زمان بود که پُلترگایست شروع کرد به صحبت کردن از طریق جانت. جانت اغلب در حالت خواب‌آلود قرار می‌گرفت و با صدای عمیق و خشن حرف می‌زد، و ادعا می‌کرد که روح مردی به نام بیل ویلکینز است که سال‌ها قبل در خانه مرده. (بعداً ثابت شد که واقعاً مردی با این نام در خونه زندگی می‌کرد و بر اثر خونریزی داخلی در پذیرایی مرده بود.)
در طول این ۱۸ ماه، چند محقق فراطبیعی دیگر هم خونه رو بررسی کردند، از جمله اَد و لورن وارن، که البته فیلم ۲۰۱۶ تا حدی ماجرا و نقش وارن‌ها رو تغییر داده بود. با این حال، خودشون گفتند که مطمئن هستند اتفاقات عجیب، واقعی و فراطبیعی بوده.


اد وارن گفته بود: «کسانی که هر روز با دنیای فراطبیعی سر و کار دارن، می‌دونن این پدیده‌ها واقعیت دارن هیچ شکی توش نیست.»
این قسمت جدید داستان، بعد از توضیح وقایع فراطبیعی، نکته مهمی اضافه می‌کنه: جانت هاگسون و خواهر و برادرش اعتراف کردند که بعضی از حوادث را جعل کرده بودند.
برخی از کارشناسان انجمن تحقیقات روانی شک داشتند و متوجه شدند که بچه‌ها در حال خم کردن قاشق‌ها و تقلید صدا بودند. جانت بعدها گفت: «آره، یک یا دو بار [ما پدیده‌ها را جعل کردیم]، فقط برای اینکه ببینیم آقای گروس و آقای پلی‌فیر متوجه می‌شوند یا نه. همیشه متوجه می‌شدند.» او گفت که حدود دو درصد از حوادث خانه جعل شده بودند.
با این حال، حتی با وجود این جعل‌ها، تجربه برای جانت و مارگارت همچنان عمیق و تأثیرگذار بود و خاطرات آن همیشه با آن‌ها باقی مانده . مارگارت گفت: «مثل یک مرگ است: هرچه زمان می‌گذرد کمی آسان‌تر می‌شود، جز ترس و خاطراتش.

واقعیت داستان کانتورینگ 3

عکس واقعی کانتورینگ 3

در رابطه با فیلم «کانتورینگ: شیطان باعث شد من این کارو کنم»میشه گفت واقعیت و داستانش  نصفه‌نصفه.
داستانش تو سال ۱۹۸۱، بروکفیلد کانکتیکات رخ داده. این سومین فیلم کانتورینگ هست و بیشتر روی محاکمه معروف آرنه چایان جانسون تمرکز داره  کسی که تو تاریخ مدرن  تلاش کرد با «تملک شیطانی» از خودش دفاع کنه.


( بخش زیر فقط از اسم‌هایی استفاده می‌کنه که تو خود فیلم هستن.)

خروج شیاطین از بدن دیوید گلاتزل

بله، چندین بار تلاش شد که شیاطینی که گفته می‌شد توی بدن دیوید ۱۲ ساله هستن، بیرون رانده بشن. اما تو یه مصاحبه جدید با روزنامه هارتفورد کورانت، برادر بزرگ‌تر دیوید، کارل، دوباره گفت  همونطور که سال‌هاست می‌گه  که اصلاً همچین تسخیر شیطانی‌ای رخ نداده بود.
طبق گفته‌ی کارل، دیوید از اواخر سال ۱۹۷۹ دچار توهم و هذیان شده بود. وضعیت ذهنی او در طول چند سال بدتر شد و خانواده‌ی گلاتزل در نهایت برای کمک، کشیش‌ها و افرادی مثل وارن‌ها (کارشناسان امور شیطانی) رو وارد ماجرا کردند. با این حال، بعدها کارل علیه لورین و افراد دیگه‌ی مربوط شکایت کرد و گفت ادعاهای دروغین‌شون زندگی خودش و برادرش رو خراب کرده.

 

ادوارد و لورین وارن تا زمان مرگشون به ترتیب در ۲۰۰۶ و ۲۰۱۹، همچنان معتقد بودن که دیوید واقعاً تحت تسخیر بوده. چیزی که لورین توی چند مصاحبه درباره‌ی تسخیر تعریف کرد، خیلی جزئیاتش با چیزی که تو فیلم دیدیم فرق داره، اما گفته بود دیوید بالا می‌رفت و به زبان‌های نامعلوم حرف می‌زد و علامت‌های ناشناخته‌ای روی بدنش دیده می‌شد. دبی گلاتزل، خواهر دیوید، هم تو یه ویدیوی کوتاه که برای فیلم ساخته شده بود، گفته بود که شاهد حمله‌ی فیزیکی دیوید توسط ارواح بوده.
صدای ضبط‌شده‌ای که آخر فیلم می‌شنویم، جایی که دیوید جیغ می‌کشه و غرغر می‌کنه، واقعیه، اما هرگز نسخه‌ی کاملش به عموم نشون داده نشده. نکته‌ی جالب دیگه اینه که تو فیلم وارن‌ها درباره‌ی یه دِمون که بدن دیوید رو تسخیر کرده صحبت می‌کنن، در حالی که لورین تو مصاحبه‌هاش گفته بود ممکنه تا ۴۰ دِمون تو  بدن دیوید رو تسخیر کرده باشن.

قتل برونو سولز

آره، آرنه جانسون، دوست‌پسر اون موقعی دبی گلاتزل، حداقل تو یکی از مراسم بیرون کردن دِمون دیوید حضور داشت و شاهدها میگن که اون «دِمون رو به بدن خودش دعوت کرد». و بله، همین دو نکته پایه‌ی دفاع جانسون وقتی که چند هفته بعد به اتهام قتل محاکمه شد، شد

در ۱۶ فوریه ۱۹۸۱، جانسون، دبی، خواهر جانسون و پسرعمه‌ی کوچک دبی با صاحب‌خانه‌شون، که تو فیلم به اسم برونو سولز معرفی شده، به یه پاب محبوب تو بروکفیلد رفتن و اونجا با هم حسابی مشروب خوردن. وقتی برگشتن به محل نگهداری سگ‌های بروکفیلد که سولز صاحبش بود و دبی اونجا  کار می‌کرد، مردها در یه لحظه‌ی پرتنش و ظاهراً مست با هم برخورد کردن.


تو فیلم، جانسون نشون داده می‌شه که دنبال سولز می‌کنه و با چاقو می‌زنه، و فقط دبی شاهد این ماجراست. اما واقعیت اینه که جانسون سولز رو روی چمن جلوی خونه کشت، بعد از اینکه گفته شده ؛ سولز به‌طرز خشونت‌آمیزی پسرعمه‌ی ۹ ساله‌ی دبی رو گرفته و رها نمی‌کرد. دبی، خواهر جانسون و پسرعمه؛ همه توسط کارآگاه‌ها بازجویی شدن و بعدش هم شواهدشون تو دادگاه استفاده شد.
جالب اینجاست که صحنه‌ای که نشون می‌ده جانسون تو خیابون راه میره، خون‌آلود و به پلیس می‌گه «فکر کنم به کسی آسیب زدم» واقعاً اتفاق افتاده. اون موقع فقط دو مایل از محل جرم فاصله داشت.


بخش میانی فیلم کانتورینگ 3 که درباره قتل های جسیکاست کاملاً تخیلیه. هیچ گزارش معتبری از طلسم، کتاب‌های سیاه، جادوگر و این چیزا ثبت نشده.
همچنین قتل‌های اضافی شخصیت‌های جسیکا لوئیز استرانگ و کیتی لینکلن، که به‌عنوان بخشی از یه نفرین بزرگ‌تر به پرونده‌ی جانسون نسبت داده شده، واقعیت ندارن. در اون زمان زنان زیادی تو کنتیکت ناپدید شدن، اما تقریباً همه‌ی پرونده‌هایی که ارتباط با پرستش شیطان داشتن، بعداً مشخص شد بخشی از پدیده‌ای به نام «Satanic Panic» بوده و هیچ‌کدومشون واقعاً با پرونده‌ی جانسون ارتباط نداشتن.

دادگاه آرنه جانسون

حالا بخش جالب ماجرا: هرچقدر فیلم کانتورینگ وعده میده یه دادگاه پر سر و صدا برگزار میشه تا بالاخره معلوم بشه شیطان واقعاً وجود داره یا نه، چنین چیزی واقعاً اتفاق نیفتاده.
قطعاً دادگاه جانسون به خاطر دفاع عجیب و غریبش توجه رسانه‌ها رو جلب کرد، اما در نهایت فقط یه تلاش بود.

وکیل مدافع جانسون (که تو فیلم اسمی ازش نیومده) می‌خواست استدلال کنه که جانسون به دلیل تسخیر شدن توسط شیطان قابل محکوم شدن نیست. اما قاضی پرونده با این استدلال موافقت نکرد؛گفت: «دفاع به خاطر تسخیر توسط شیطان رو اصلاً قبول نمی‌کنم.»

در نتیجه، دادگاه روی شرایط چاقو خوردن تمرکز کرد و نه نیروهای شیطانی. جانسون در نهایت به جرم قتل غیرعمد محکوم شد و به حداکثر حکم یعنی ۱۰ تا ۲۰ سال زندان محکوم شد. با رفتار خوب، او بعد از  چهار سال آزاد شد.

 

جمع‌بندی

ازتون ممنونیم که تا اینجا با ما همراه بودین و اگر تجربه‌ای از دیدن فیلم‌ها یا شنیدن واقعیت‌های کانجورینگ دارین، حتماً توی کامنت‌ها با ما در میون بذارین. منتظر نظراتتون هستیم.

مطالب مرتبط

نظرات کاربران

ثبت دیدگاه